دوران کودکی و نوجوانی ویکتور فرانکل
ویکتور امیل فرانکل در ۲۶ مارس ۱۹۰۵ در وین، پایتخت اتریش دیده به جهان گشود. پدرش گابریل، مردی سخت کوش، وظیفه شناس و مذهبی و طرفدار جریانی بود که بعدها “یهودیت اصلاح شده” نامیده شد. پدرش فرزند یک استادکار فقیر صحافی بود که با وجود گرسنگی و فقر، خود را به دانشکده پزشکی رساند اما به دلیل مشکلات مالی ترک تحصیل کرد.
او توانست در وزارت خدمات اجتماعی به مقام سرپرستی برسد.مادر فرانکل اِلسا؛ یهودی، زنی مهربان، بسیار مؤمن و فرزند یک خانواده مردسالار اصیل و قدیم پراگ بود. هر چند پس از اجرای آزمون لکه های جوهر رورشاخ توسط یک روانشناس روی فرانکل ، بر او معلوم شد که هم دارای عقلانیت پدر و هم هیجان های عمیق مادر است اما خودش بر این باور بود که بیشتر به پدرش رفته و مانند او فردی کمال گرا است.
خاطرات کودکی فرانکل به جنگ جهانی اول برمی گردد. پسر بچه ای شلوغ و بازیگوش که مادرش به او “آتش پاره” می گفت، کسی که دوست داشت پیشاهنگ و صاحب دوچرخه شود.
خاطره ی مهم او به ۵ سالگی برمی گردد؛ “صبح یکی از روزهای آفتابی تعطیلاتمان در هانیفلد از خواب بیدار شدم. هنوز چشم هایم باز نشده بود که احساس شورانگیزی به من دست داد. حس کردم زیر چتر حمایت و محافظت کسی هستم.وقتی چشمانم را باز کردم پدرم را دیدم که بالای سرم ایستاده و به من لبخند می زند.
کودکی فرانکل در فضایی مذهبی شکل گرفت و در بلوغ دوره ای حادی را پشت سر گذاشت. او در مورد تربیت مذهبی اشمی نویسد: “پدرم جمعه ها عص، من و برادر بزرگترم را مجبورمی کرد به زبان عبری دعا بخوانیم. هر بار که اشتباه می کردیم، و معمولاً هم زیاد اشتباه داشتیم، ما را تنبیه نمی کرد اما از تشویق هم خبری نبود. ولی هر بار که دعا را بدون اشتباه می خواندیم ده هلر به ما پاداش می داد البته این قضیه در سال چند بار بیشتر پیشنمی آمد.”
فرانکل به عنوان یک دانش آموز سه آرزو داشت؛ ماشین و خانه ای داشته باشد و استاد دانشگاه شود. آرزوی دوم یعنی صاحب خانه شدن هرگز برآورده نشد. سرگرمی ها وعلائق او متنوع بود.علاقه وافر به قهوه و کراوات، طراحی قاب عینک، آهنگ سازی وحتی بازیگری در گروه تئاتر در کودکی؛ اما سه سرگرمی مهیج زندگی او عبارت بود از؛ صعود به قله ی یک کوه، بازی رولت و عمل جراحی مغز. برخی علاقه ی فراوان فرانکل به کوهنوردی و نیز اخذ گواهینامه خلبانی در ۶۷ سالگی را با گرایش او به روان شناسی مرتبط دانسته اند. این در حالی است که کوهنوردی همچنان تا ۸۰ سالگی بهترین و دوست داشتنی ترین سرگرمی فرانکل باقی ماند.
آشنایی فرانکل با فروید
آشنایی فرانکل با روان شناسی به ۱۵ سالگی برمی گردد. جایی که او در کلاس های شبانه روان شناسی کاربردی و تجربی شرکت کرد. در دوره ی دبیرستان در سخنرانی های ادوارد هیتشمن و پاول اسکیلدر، از شاگردان بانفوذ فروید، در درمانگاه روان پزشکی دانشگاه واگنزفون، شرکت می کرد و این مقدمه ای برای آشنایی او با فروید بود.
فروید
در همین سال ها فرانکل با فروید مکاتباتی داشت و برخی از نظرهای خود را برای او می فرستاد. در پاسخ فروید نیز برای او کارت پستال های زیادی ارسال می کرد. می دانیم مقاله ای از فرانکل تحت عنوان ((ریشه ی حرکات نشانگر رد و تأیید)) توسط فروید در مجله ی بین المللی روانکاوی در ۱۹۲۴ به چاپ رسیده است.
با وجود برخی مخالفت های فرانکل با فروید او می نویسد؛ “مخالفتم با افکار فروید هرگز باعث نشد احترامی را که او شایسته اش بود برایش قائل نشوم.”در ۱۹۲۵، دومین مقاله ی علمی فرانکل در مجله ی بین المللی روان شناسی فردی، آدلر با عنوان “روان درمانی و جهان بینی”منتشر شد.
یک سال بعد در کنگره ی بین المللی روان شناسی فردی در دوسلدورف، فرانکل با بیان این مطلب که روان آزردگی نه تنها یک ابزار بلکه از جهاتی دارای معناست، از مسیر پذیرفته ی کنگره خارج شد و برای نخستین بار اصطلاح معنادرمانی را به کار برد.
آدلر معتقد بود که علائم روان آزرده ی بیمار می تواند وسیله ای باشد که فرد به اهداف شخصی اش برسد اما فرانکل بر این باور بود که یک اختلال خردزاد، علائم را به وجود می آورد.فرانکل تحت تأثیر دو آدلرین به نام های رودلف آلرز و اسوالد شوارز قرار داشت.
در ۱۹۲۷ در سالن بزرگ سخنرانی مؤسسه بافت شناسی دانشگاه وین آلرز و شوارز، آدلر را به همان سرنوشتی دچار می کنند که او پیشتر بر سر فروید آورد. فرانکل به هواداری ازآنها صحبت هایی می کند و شوارز را استاد خود خطاب می کند در نتیجه آدلر از آن پس حتی جواب سلام فرانکل را هم نمی دهد.
سرانجام ، فرانکل از جامعه روان شناسی فردی اخراج شد.آلکساندرا دختر آدلر معنادرمانی را صورت عالی روان شناسی فردی دانست هر چند اخراج فرانکل از جامعه روان شناسی فردی دلیلی بر رد این مدعاست.لوکاس و ازوانگ هیرش بر این باورند که آن چه را که فرانکل در ابتدا به عنوان معنادرمانی بیان می کرد به عنوان درمان تکمیلی روان شناسی فردی مطرح بود اما ما می دانیم که سرانجام معنادرمانی پس از روانکاوی فروید و روان شناسی فردی آدلر به عنوان سومین مکتب روان درمانی وین، هویتی مستقل یافت.
ویکتور فرانکل
فرانکل هنگامی که فقط سه سال داشت به پدرش می گوید که قصد دارد پزشک شود، کاری که آن را در ۱۹۳۰ در دانشگاه وین، انجام داد. این سخن کریکگارد که:”مبادا از این که خویشتن حقیقی خودت شوی ناامید گردی!” او را بر آن داشت با وجود تردید بین تخصص پوست، زنان یا روان پزشکی، آخری را انتخاب کند.
ویکتور فرانکل، مکتب معنادرمانی و نگرش او
در فاصله ۱۹۳۰_۱۹۲۶، چهار سال پر تنش را در بیمارستانروان پزشکی وین، با کارنامه ای درخشان پشت سر گذاشت.
در ۱۹۳۷، فرانکل موفق شد مطب خصوصی خود را با عنوان متخصص عصب شناسی و روان پزشکی دایر کند. او فکر نمی کرد که تحت آزمونی به مراتب دشوارتر قرار خواهد گرفت.
یک سال بعد در مارس ۱۹۳۸ ، درست در ماهی که متولد شده بود،ارتش نازی وارد خاک اتریش شد و صدر اعظم کورتشاشنیگ مجبور به استعفا گردید. با الحاق اتریش به آلمان عرصه بر یهودی ها تنگ شد و غائله ای به وجود آمد که تحت عنوان هولوکاست، مشهور است.
در ۱۹۳۹، در مقاله ای تحت عنوان “فلسفه و روان درمانی” تحلیل وجود را پایه گذارد. در همان سال فرانکل می توانست به همراه همسرش به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کند اما به ندای وجدانش گوش داد و به خاطر والدین پیرش که نمی توانستند گذرنامه امریکا را بگیرند در وین ماند.
او در بیمارستان وین با همسر اولش، تیلی گروسر آشنا شده بود. تیلی، پرستار یک پایگاه نظامی بود. فرانکل مجذوب آن چیزی شد که قوه ی شهود طبیعی و روح فهیم تیلی می نامیدش. در نهایت در ۱۹۴۱ با هم ازدواج کردند.
این در حالی بود که تیلی مجبور بود به دلیل یهودی بودن بچه خود را سقط کند. فرانکل کتاب فریاد ناشنیده برای معنا را به هری یا ماریون، کودکی که هرگز متولد نشد، تقدیم کرد.پس از ۹ ماه ازدواج، آنها به اردوگاه جمعی درزینشتات واقع در شمال پراگ تبعید می شوند.
سپس نازی ها هر دو را به اردوگاه کار اجباری آشویتز می فرستند در حالی که تیلی می توانست همراه فرانکل به آن اردوگاه مخوف نرود. مادر ۶۵ ساله ی فرانکل پس از مدت کوتاهی به آنجا برده شد.
فرانکل چهار سال از عمرش را در چهار اردوگاه؛درزینشتات، آشویتز،کافرینگ ۳ و تورکهایم سپری کرد.
پدرش در اردوگاه درزینشتات بر اثر ذات الریه روی دست هایش جان سپرد در حالی که او فقط توانست به پدرش مورفین بزند تا درد او کاهش یابد.مادرش در اتاق گاز آشویتز و برادرش والتر در زیر آوار یکی از معادن اردوگاه های فرعی آشویتز، جان سپردند. همچنین همسرش تیلی در اردوگاه برگن_بلسن بر اثر گرسنگی در حالی که تنها ۲۴ سال سن داشت، جان داد. از خانواده ی او تنها خواهرش استلا که به استرالیا مهاجرت کرده بود زنده ماند.
در ۲۷ آوریل ۱۹۴۵، اردوگاه تورکهایم توسط نیروهای متفقین(آمریکایی ها) آزاد می شود و زندانی شماره ی ۱۱۹۱۰۴، که حالا در سن ۴۰ سالگی است، در ماه آگوست آن سال به وین باز می گردد.
پس از بازگشت به زادگاهش به دوستش پاول پولاک می گوید:”پاول باید بگویم وقتی تمام این اتفاق ها برای یک نفر می افتد و او در معرض چنین امتحانی قرار می گیرد، باید در این جریان معنایی نهفته باشد.
احساس می کنم حکمتی در کار است و چیزی در انتظارم است .نمی دانم دیگران به این احساس چه می گویند اما من احساس می کنم چیزی در انتظارم است و چیزی برای من مقدر شده است.او پس از بازگشت به وین به اصرار دوستانش ریاست بخش عصب شناسی پلی کلینیک وین را عهده دار شد و برای ۲۵ سال بر این مسند باقی ماند.
سرآغاز معنادرمانی یا مکتب سوم روان درمانی وین، عنوانی که اولین بار ولفگانگ سوسِک به آن داد، به روشنی ریشه در کودکی فرانکل دارد. هنگامی که در چهارسالگی شبی با خود فکر می کردکه او بالاخره خواهد مرد به این مهم پی برد که مرگ به زندگی معنا می بخشد .
وی در ۱۷ سالگی در کارگاه فلسفی که توسط ادگار زیلسل در مدرسه تربیت بزرگسالان برگزار شده بود در مورد معنای زندگیسخنرانی کرد عنوان مقاله ی او، معنای زندگی بود.
یا آن زمان که معلم علوم دبیرستانش پس از توصیف زندگی، در نهایت نتیجه گرفت که زندگی چیزی جز فرآیند اکسیداسیون نیست.فرانکل پس از شنیدن این استنتاج ناگهان از جا پرید و با هیجان پرسید: “اگر این طور باشد تکلیف معنای زندگی چه می شود؟”
با این وجود، نخستین طلیعه معنادرمانی به ۱۹۲۶ و سخنرانی فرانکل در کنگره ی بین المللی روان شناسی فردی برمی گردد.پس از اخراج فرانکل از جامعه ی روان شناسی فردی آدلر او آکادمی روان پزشکی وین را به همراه فریتز و تیلیس و ماکزیمیلیان سیلبرمن پایه نهاد.
در برنامه آموزشی آکادمی او واژه معنادرمانی را به کرات به کار برد. ازسال ۱۹۳۳ به بعد فرانکل اصطلاح تحلیل وجودی را به کار بست. البته بعدها او از به کار بردن آن اجتناب ورزید و همان واژه معنادرمانی را دوباره مورد استفاده قرار دارد.
نقطه عطف معنادرمانی به کارهای فرانکل روی بیماران روان پریش روانی “استاینهوف” برمی گردد. او در خلال چهار سالی که در این بیمارستان کار می کرد متوجه شد که برخی جمله های قصار بیماران الزاماً اشتباه نیست او متأثر از شوپنهاور در کتاب پزشک و روح به این نکته اذعان داشت که “دو دو تا چهار تا می شود حتی اگر یک بیمار روان پریش آن را بگوید.”
بدین ترتیب فرانکل کار خستگی ناپذیر روی معنادرمانی را آغاز کرد ولی به راستی چرا دست به این کار زد؟ “دلسوزی برای قربانیان بدبینی عصر حاضر که به روان درمانی هم سرایت و آن را به تجارتی مبتذل مبدل کرده است. منظورم از تجارت همان سوداگری بازارگونه و منظورم از ابتذال همان ناپاکی علمی است”بدین ترتیب فرانکل در تمام آثارش به شخصیت زدایی و غیر انسانی کردن روان شناسی که ریشه اش به روان شناختی نگری روان درمانی برمی گردد حمله کرد. او کاهش گرایی یا نقاب برداری را با پوچ انگاری مترادف می گرفت و با تنزل انسان به دو بعد جسمانی، روانی به شدت مخالف و معتقد بود بُعدی خردزاد وجود دارد که نمی توان از آن نقاب برداشت. او معتقد بود که روح انسان هرگز بیمار نمی شود و این که باید نقاب از چهره ی نقاب برداران برداشت
سال ۱۹۴۵ زمان ظهور معنادرمانی است. دو اثر مهم فرانکل در این سال به زبان آلمانی نوشته شدند. کتاب “کشیشی روح” که در ۱۹۴۶ به آلمانی و سال ۱۹۵۵ به انگلیسی ترجمه و منتشر شد.
و عنوان آن در ترجمه انگلیسی به پزشک و روح : از رواندرمانی تا معنادرمانی تغییر یافت. کتابی که “فرزند معنوی” فرانکل بود و او توانست آن را از جهنم آشویتز به سلامت خارج کند هر چند کهنسخه ی دست نوشت این کتاب به ۱۹۲۶ باز می گردد.
در همان سال، فرانکل در مدت ۹ روز “تجارب یک روان شناس از اردوگاه کار اجباری یا از اردوگاه مرگ تا وجودگرایی یا تحت هر شرایطی به زندگی بله بگو، را برای ماشین نویس هایش دیکته کرد.
این در حالی است که درترجمه انگلیسی کتاب به “انسان در جستجوی معنا” تغییر عنوان یافت.فرانکل این کتاب را بهترین اثر خود می دانست و آن را به اعضای کشته شده خانواده اش تقدیم کرد.این کتاب به ۲۴ زبان دنیا ترجمه شد.۵ بار توسط دانشگاه های آمریکا کتاب سال لقب گرفت.
در سال ۱۹۴۷، فرانکل با زنی به نام النوره شویت ازدواج کرد. در دسامبر همان سال دخترش گابریل متولد شد.
آثار ویکتور فرانکل
ازفرانکل ۳۲ کتاب به جا مانده است که به ۴۰ زبان دنیا ترجمه شده است. مهم ترین عناوین ترجمه شده عبارتند از:
- پزشک و روح
- انسان در جستجوی معنا
- روان درمانی و وجود گرایی
- اراده معطوف به معنا
- خدای ناهشیار
- فریاد ناشنیده برای معنا
- انسان در جستجوی معنای غایی
- خاطرات ویکتور فرانکل
از نظر تحصیلات دانشگاهی، فرانکل در ۱۹۳۰ درجه ی دکترای پزشکی را از دانشگاه وین اخذ کرد سپس به دوره دستیاری وارد شد و آموزش خود را در عصب شناسی ادامه داد. همچنین در۱۹۴۸ مدرک دکترای فلسفه خود را از دانشگاه وین گرفت در حالی که عنوان رساله ی دکترای او ((خدای ناهشیار)) بود.
او مراکز مشاوره جوانان را در ۱۹۲۸ در وین پایه نهاد و سرپرستی آنها را تا سال ۱۹۳۸ عهده دار بود.در ۲۰۰ دانشگاه خارج از اروپا سخنران مهمان بود؛ انگلیس، هند، فلسطین اشغالی، ژاپن، هاوایی، مکزیکو، پورتوریکو، آفریقای جنوبی و استرالیا؛ که از این میان تنها ۹۲ سفر در آمریکا بوده است.فرانکل ۲۹ دکترای افتخاری از دانشگاه های مختلف دنیا نظیر ملبورن ، بوینس آیرس، سیلان هند و لویولای شیکاگو دریافت کرده است.
دانشگاه بین المللی ایالات متحده در سن دیه گو کالیفرنیا در ۱۹۷۰ کرسی استادی معنادرمانی را به افتخار او دایر کرد. فرانکل در دانشگاه های هاروارد، کمبریج و ماساچوست، ساترن، دالاسو تگزاس، استنفورد و در بنیاد روان پزشکی شیکاگو استاد مهمان بوده است.
او در سال ۱۹۴۷ در دانشگاه وین شروع به تدریس کرد که در ۱۹۵۵ به مقام استادی رسید و تا ۱۹۹۰ یعنی ۸۵ سالگی در این دانشگاه تدریس کرد. چندی نیز ریاست جامعه پزشکی روان درمانی اتریش را عهده دار بود. همچنین عضو برجسته و افتخاری آکادمی علوم اتریش بوده است.
مؤسسه معنا درمانی ویکتور فرانکل در ۱۹۹۲ با تلاش اعضای خانواده و شاگردان فرانکل در وین پایه گذاری شد.فرانکل با فلاسفه ای چون هیدگر، یاسپرس و مارسل ملاقات کرد و با لودویک بینز وانگر که برخی او را از حواریون فروید می دانند دیدار و گفتگو داشته است. شرفیابی به حضور پاپ پل ششم رهبر کاتولیک های جهان از افتخارهای دیگر وی محسوب می شود.
آثار فرانکل در مورد معنادرمانی توجه نقادانه ای را در مجامع روان درمانی و الهیات اروپا و به همین صورت در آمریکا به سوی خود جلب کرد.محققان زیادی درباره ی فرانکل و معنادرمانی اش دست به پژوهش زده اند که حاصل کار آنها ۱۴۵ کتاب ،۱۵۴ رساله وبیش از۱۴۰۰ مقاله است.
سرانجام درست یک سال پس ازسخنرانی اش در دانشگاه وین و چهار روز پس از دریافت بیست و نهمین درجه دکترای افتخاری اش، در سن ۹۲ سالگی بر اثر بیماری قلبی دار فانی را وداع گفت.
بدین ترتیب او به خدایی پیوست که این گونه از او در حضور پاپ پل ششم یاد کرد:”مردم موفقیت ها و خوش شانسی مرا می بینند در حالی که خودم به این فکر می کنم که چه کارهایی می توانستم انجام بدم و ندادم. به عبارت دیگر من مرهون لطف پروردگارم که اجازه داد پس از ورود اجباریم به آشویتز سال های سال زنده بمانم”میشائیل هاپل شهردار وین در پیام تسلیت خود به مناسبت درگذشت ویکتور فرانکل از او به عنوان “احیاگر روح و جان “یاد کرد.
ویکتورامیل فرانکل با معنای مکشوف لحظه ها زندگی کرد و جان سپرد و به معنای نهایی نامکشوف پیوست.او در کتاب انسان در جستجوی معنا ،اوج گرفت و با خودش در کتاب انسان در جستجوی معنای نهایی آرام گرفت.